SOUVENIR

خاطرات کاملا شخصی

SOUVENIR

خاطرات کاملا شخصی

بره و گرگ

قصه بره و گرگ

بیا تا برات بگم
آسمون سیاه شده
دیگه هر پنجره ای
به دیواری وا شده
بیا تا برات بگم،
گل تو گلدون خشکیده
دست سردم تا حالا
دست گرمی ندیده

بیا تا مثل قدیم
واسه هم قصه بگیم
گم بشیم تو رویاها
قصه از غصه بگیم

بیا تا برات بگم
قصهء بره و گرگ
که چطور آشنا شدند
توی این دشت بزرگ

آخه شب بود میدونی
بره گرگو نمیدید
بره از گرگ سیاه
حرفای خوبی شنید
برهء‌ تنها رو گرگ
به یه شهر تازه برد
بره تا رفت تو خیال
گرگ پرید و اونو خورد

بره باور نمیکرد
گفت شاید خواب میبینه
ولی دید جای دلش
خالی مونده تو سینه

بیا تا برات بگم
تو همون گرگ بدی
که با نیرنگ و فریب
به سراغم اومدی

نظرات 1 + ارسال نظر
مینا یکشنبه 14 مهر 1387 ساعت 12:04 http://mina123.blogsky.com

علی و مونای عزیز سلام
راه اندازی خونه ی جدید و بهتون تبریک میگم... کاش خیلی زودتر این کار و کرده بودید.
علی جان چرا یهو بی خبری رفتید؟ من چند باری به فواصل مختلف به خونه ی پرشین بلاگتون سر زدم ولی هیچی اضافه نکرده بودید:(
به هر صورت بهتون خوشامد میگم و امیدوارم دیگه اینجا موندگار بشید:)
در ضمن... مونا جان شعر قشنگی بود:)
شاد و سرفراز باشید.
در پناه حق.

مینای عزیزم سلام. از اظهار لطفت بینهایت ممنونم. ... باز هم منتظرنظرات قشنگت هستم. موفق و پیروز باشی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد